سند کربلا روایت توست عالم مردم‌دار | یادی از آیت‌ا... محمدهادی میلانی، مرجع فقید، هم‌زمان با سالروز درگذشتش از نجف تا کربلا، دل‌هایی که راه می‌روند بیش از ۲.۶ میلیون نفر در سامانه سماح ثبت نام کردند (۱۴ مرداد ۱۴۰۴) تولیت آستان قدس رضوی: هیچ‌کس حق ندارد اتحاد ملت در برابر دشمن را بهم بزند| انسجام ملی، آینده ایران را رقم خواهد زد! رادیو موکب در مسیر پیاده‌روی اربعین آغاز به کار کرد برپایی موکب فرهنگی «ایران امام رضا (ع)» در دهه پایانی ماه صفر رمان «جزیره گمشده من» روانه بازار نشر شد | رمانی با محوریت کرامات امام رضا (ع) اعزام کاروان پزشکی به منظور ارائه خدمات به اربعین (۱۴ مرداد ۱۴۰۴) زائران اربعین برای دریافت خسارت بیمه به کجا مراجعه کنند؟ بازنگری میراث حدیثی از زمان اهل بیت آغاز شد اشک‌های خبرنگار آمریکایی برای شهدای جنگ ۱۲ روزه علیه ایران + فیلم بازگشایی تل زینبیه پس از چند سال برای زائران اربعین حسینی امکان تماس رایگان در پیاده‌روی اربعین اعزام بیش از ۳۰۰ روحانی برای همراهی با کاروان‌های پیاده اربعین دایرةالمعارف شهدای مدافع حرم، در حوزه هنری رونمایی می‌شود ملاهادی سبزواری؛ خادمی که استاد فلسفه از آب درآمد مراسم چهلمین روز شهادت شهدای اقتدار، در حرم امام‌رضا(ع) برگزار شد ثبت‌نام ۲ میلیون و ۳۶۰ هزار زائر در سامانه سماح (۱۳ مرداد ۱۴۰۴) شمار ثبت نام کنندگان عمره به ۱۰ هزار نفر رسید (۱۳ مرداد ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

خدمت به زائرانی که مشق عشق می‌کنند

  • کد خبر: ۱۳۲۵۶۴
  • ۱۱ آبان ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۲
خدمت به زائرانی که مشق عشق می‌کنند
از اقبال خوب، نوبتم شد در روضه منوره خدمت کنم. همان ساعت اول، پیرمردی با هیکلی درشت و به سختی از پله‌های دارالتوحید پایین می‌آید.

از اقبال خوب، نوبتم شد در روضه منوره خدمت کنم. همان ساعت اول، پیرمردی با هیکلی درشت و به سختی از پله‌های دارالتوحید پایین می‌آید.

یک دستش به دیوار است و دست دیگرش یک لیوان آب. باید بپرسم تا از آوردن آب به داخل منصرفش کنم یا اگر واقعا لازم دارد، خودم کمکش کنم.‌

می‌پرسم: پدر جان! آب را کجا می‌آوری؟

نفس نفس می‌زند؛ «برای تو آورده ام. بیرون آب خوردم. دلم خواست برای یک خادم هم آب بیاورم. این کار را همیشه می‌کنم.»

لیوان را‌ می‌گیرم و‌ می‌گویم: «دستت طلا! شرمنده کردی پدر جان!»‌

می‌گذارمش لبه قفسه قرآن‌ها -که حالا خالی است- و هرازچند دقیقه، یک جرعه از آن می‌خورم و تا آخر پاس، لذتش را‌ می‌برم.

یکی از همکاران پیشکسوت از ماجرای تشرفش می‌گوید: «سال‌ها تلاش کردم و چند آدم بانفوذ را واسطه کردم. اما نشد به خدمت مشرف شوم. چندوقتی دنبال خانه دار کردن یک سید عیالوار جذامی بودم. عاقبت، پیگیری‌ها جواب داد و برایش یک خانه خریدیم. فردایش فهمیدم همان ساعتی که در بنگاه قولنامه را امضا می‌کردیم، در حرم، قائم مقام آستان، حکم خادمی مرا امضا می‌کرده است و من خدمتم را مدیون دعای آن سید جذامی هستم.»

زائر سال خورده قدم برمی دارد و بلندبلند می‌گوید: «آقایان! برای همه دعا کنید. برای مردم مظلوم افغانستان دعا کنید.»

یک جوان شاد و شنگول که قدری مشکل حرکتی و تکلم دارد، به طرف من می‌آید و شکلات تعارفم می‌کند که: «اگر بدانی چقدر خوشحالم! دفعه قبل که حرم آمدم، مجرد بودم. حالا عقد کرده ایم و با خانمم به حرم آمده ایم.»

تبریک می‌گویم و قول می‌دهم هر وقت یادم بود، برای خوشبختی خودش و عروس خانم دعا کنم.

درحالی که به سمت ضریح می‌رود، می‌گوید: «هزار تومان انداخته ام در صندوق نذورات تا امام رضا (ع) خوشبختمان کند.»

عاشق ساده دلی و یکرنگی اش شده ام.

در بازگشت، راهش را گم کرده است و یکسره از لای گلدان‌ها سرک می‌کشد به قسمت خانم‌ها و گویا نگران است همسرش را پیدا نکند.

ناگفته پیداست که اگر فرد دیگری این کار را‌ می‌کرد، به او تذکر می‌دادم. ولی او حال دیگری دارد. چیزی بین استرس و خوشحالی و عشق. تا لحظه آخر، چهره اش را با چشم دنبال می‌کنم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->